صدای پای بارون...

صادقانه بگویم بارانـــــــ را دوست دارم چون پاکـــــ وصــــادق است..وقتی میبارددلم برایت تنگ میشود بیشتر از همیشه...

من ، کوه، تو...

امروزم صعود داشتیم ...

یه صعود سخت و نسبتا سنگین...

پاهام می لرزیدن...

انگار داشتم از خودم انتقام می گرفتم...

سکوت کرده بودم و فقط به بالا رفتن از صخره های سخت و سنگی فکر می کردم...

وسط فکرهام سرو کلت پیدا شد...

کنارت می کردم...و با خشم و دلهره و ترس و بغض بالا می رفتم...بالاتر و بالاتر...

ارتفاع این یکی 3 هزار و اندی بود...ینی فاصله ام با خدا انقد کمتر شد وقتی به قله رسیدم...

فریاد زدم و زیر لب برات دعا کردم...

فکر می کردم برسم بالا برای همیشه فکرهاتو از اون بالا پرتاب می کنم پایین و خلاص...

اما نشد...دلیلشو از خدا بپرس...

مراقب خودت باش سنگدلِ بداخلاق...

 

[ یک شنبه 2 آبان 1393برچسب:,

] [ 20:20 ] [ emertat ]

[ ]

نمیخواهم برگردی....

اصلا برو...

دلم تنگ نمی شود...یعنی امیدوارم که نشود...

آخر مثل دل تو نیست...

از جنس سنگ نیست...زود فراموش نمی کند...

ولی اقلا قول بده مراقب خودت باش...مراقب همه لحظه هایت باش...

اقلا این باش اگر نمی توانی مهربان باشی....

[ یک شنبه 18 مهر 1393برچسب:,

] [ 8:44 ] [ emertat ]

[ ]

تموم آهنگای دنیا دلمو زدن...

فرقی نداره اسپانیایی، فرانسوی، ترکی ، ایرانی...

هر چی...

چه فرقی داره...وقتی حتی آهنگای بارونم آرومم نمی کنن...

" بازم دلم گرفته ...مثه نم م بارون..."

" ببار بارون...بزن آروم...به روی پلکای خستم..." 

دلم صدای تو رو می خواد...

فقط یه جرعه تا آروم بشم...

 

 

 

[ چهار شنبه 27 خرداد 1393برچسب:,

] [ 19:37 ] [ emertat ]

[ ]

کلافم...

کلافم...

درست مثل پروانه ای که پشت توری اتاق گیر کرده...

ولی فاصلش با شمع چند تا نفسه...

کلافـــــم...

دلم پرواز میخاد...

 

 

 

[ چهار شنبه 22 خرداد 1393برچسب:,

] [ 12:25 ] [ emertat ]

[ ]

گیر کردم...

بین باورهام و دیده ها و شنیده هام...

بوده ها و نبوده ها...

خیلی وقته فهمیدم شکسپیر راست می گفت!

مسئله همینه:

" بودن یا نبودن" 

خوب بودن یا خوب نبودن...آدم بودن یا آدم نبودن...همینه...

[ چهار شنبه 19 خرداد 1393برچسب:بودن یا نبودن, همین است, ,

] [ 12:20 ] [ emertat ]

[ ]

آرزوهای بزرگی که برای رسیدن بهشون جنگیدم...

کوچکترین هدیه های بی ارزشیه که خیلی ها میگیرن!

دلم نمی دونه خوش باشه یا نا خوش...

فقط می دونم از ته دل از رسیدن به آرزوهام لذت میبرم...

شاید اونها ندونن این چیه...

 

[ چهار شنبه 17 خرداد 1393برچسب:,

] [ 12:16 ] [ emertat ]

[ ]

آدمها...

فرق آدمها باهم توی میزان محبتشون نیست...

توی میزان عمل کردن به  محبتشونه...

چقدر حاضرند خرج بشن...

[ چهار شنبه 14 خرداد 1393برچسب:,

] [ 12:12 ] [ emertat ]

[ ]

میخندیدم
بی پروا از خیس شدن
بدون ترس از ضربه های محکم قطره هایی که به صورتم می خوردند...
بیخیال از همه دویدنهایم...
ننَفَس نَفَس میزدم و می خندیدم...
از زور بغضم بود واِلا باید روی زمین زانو میزدم و از ته دل رفتنت را زار میزدم...
میخندیدم که تصویر آخرم برایت خندان باشد...
باران هم بهانه ای بود که اشکهایم را نبینی...
برو بسلامت...

 

[ چهار شنبه 1 خرداد 1393برچسب:,

] [ 11:44 ] [ emertat ]

[ ]

"به كوري چشم ستاره هم كه باشد
حالم خوب ِخوب است ؛اصلا هم دلم برايت تنگ نشده!
حتي به تو فكر هم نمي‌كنم...
باران هم تو را دیگر به ياد من نمی آورد؛مثل همين حالا كه مي‌بارد...
لابد حالا داری زير باران قدم می زنی...
چترت را فراموش نكن!
لباس گرم را هم..."

[ چهار شنبه 14 ارديبهشت 1393برچسب:,

] [ 18:45 ] [ emertat ]

[ ]

تنها بهانه برای ادامه زندگی من...

دانسته یا ندانسته...

خوب یا بد...

بخاطر تک تک ثایه های عمرم...

بخاطر تمام کسانی که دوست نمی داشته ام...

بخاطر عطر نان گرم...

بخاطر دوست داشتن ...

 دوستت دارم « مادرم »

 

پ . ن : باورم نمیشه ؛ حسم نسبت به مادرم رو به دوستم گفتم و او ...فقط تعجب کرد و گفت خوش بحالت!

[ چهار شنبه 31 فروردين 1393برچسب:,

] [ 1:3 ] [ emertat ]

[ ]

پرواز...

هرچقدر ارتفاعت از زمین بالاتر بشه؛ قدرتت بیشتره...

حس خوبی داره...

حس گمشده ای که تازه پیداش کردم...

سعی میکنی نَفَست رو خرج نکنی و به موسیقی سکوت اطرافت دل ببندی...

به این همه شکوه که گره خورده به عظمت آسمون...

به ابرهای پاره پاره ای که سایه میندازن به تن سرسخت کوه...

در جواب همه این زیبایی ها فقط میتونی لبخند بزنی...

لبخند...

 

 

پ.ن: لَجَم می گرفت که با اینهمه سخی و بدبختی برسیم به قله و اونوقت؛

یه پروانه کوچولوی شاید 3 سانتی ، همچین ظریفانه و رقص کنان از جلوت پرواز می کرد و دور می شد...انگار نه انگار اینجا اقلا3000متر از زمین فاصلس!سبکبال و بیخیال به این همه خستگی ما آدما دهن کجی می کرد...و پروازش رو ادامه می داد. 

خوبی سبکبالی همینه...«پرواز»

(عکس از وبلاگ خانم امینی : تسنیم کویر)

[ چهار شنبه 6 ارديبهشت 1393برچسب:قله جبار, کوه سفید, تتماج, من,

] [ 23:33 ] [ emertat ]

[ ]

گل سرخی بر کلاهم...


" جان بلانکارد " از روی نیمکت برخاست لباس ارتشی اش را مرتب کرد و به تماشای انبوه مردم که راه خود را از میان ایستگاه بزرگ مرکزی پیش می گرفتند مشغول شد. او به دنبال دختری می گشت که چهره او را هرگز ندیده بود اما قلبش را می شناخت دختری با یک گل سرخ.
از سیزده ماه پیش دلبستگی‌اش به او آغاز شده بود. از یک کتابخانه مرکزی در فلوریدا، با برداشتن کتابی از قفسه ناگهان خود را شیفته و مسحور یافته بود، اما نه شیفته کلمات کتاب بلکه شیفته یادداشتهایی با مداد، که در حاشیه صفحات آن به چشم می‌خورد. دست خطی لطیف که بازتابی از ذهنی هوشیار و درون بین و باطنی ژرف داشت در صفحه اول "جان" توانست نام صاحب کتاب را بیابد:

 


ادامه مطلب

[ یک شنبه 10 فروردين 1393برچسب:جان بلارکارد,دوشیزه,

] [ 11:2 ] [ emertat ]

[ ]

تولدم ... ... ...

امروز تولدم بود...

نفسهایم کند تر...خاطراتم کسل کننده تر...

کاش می بودی...

اما با این همه ...

نه؛ هوا بارانی نشد...

حتی ابری هم نبود...

شکر خدا باز هم خندیدم...

باز امروز گذشت...

هر چند تولدم بود و تو نبودی...

تولدم مبارکــــــــــــــ

 


[ شنبه 2 اسفند 1392برچسب:,

] [ 11:19 ] [ emertat ]

[ ]

دختر اسفندی دختر عجیبی است...

دختر اسفندی دوست داشتنی است اما تنها...

دختر اسفندی رویاهای شیرین در سردارد..

دختر اسفندی غرور خاصی دارد...نه این غرورهای آبکی...

دختر اسفندی ساده است...ساده می پوشد...ساده فکر می کند...ساده راه می رود...ساده فراموش می کند و حتی ساده فراموش می شود...

ساده می رنجد...در کل دوستی ساده است...

اگر بشکند در سکوت و بی سرو صدا تنهایت می گذارد....

اگر کسی را دوست داشته باشد مادامی که آن را بدست بیاورد از آن دست نمی کشد...

با تمام خوبی های و بدی ها...اگر دوستش بداری ...پا به پایت می آید ...تا ته خط...

 

 

پ.ن: با اجازه دخی اسفندی

[ شنبه 1 اسفند 1392برچسب:,

] [ 23:59 ] [ emertat ]

[ ]

خدایا

خدایا تمام دلم را خالی کردم...

دیگر هیچ چیزی نمی تواند جایش را پر کند...

قربان دستت...

خودت بیا پرش کن...

[ جمعه 24 بهمن 1392برچسب:,

] [ 18:54 ] [ emertat ]

[ ]

ضجه میزند دلم...

ضجه می زند دلم...

دارد فریاد می کشد حجم نبودن تو را و طعنه می زند به چشم های خسته و و دائم خیسم...

و لبخندکی که دلخوش می کند همه را ...

کاش می فهمیدی...

دلتنگی یک کلمه نیست یک فریاد است...

 

[ جمعه 18 بهمن 1392برچسب:,

] [ 12:50 ] [ emertat ]

[ ]

دزدکی نگاهت می کردم...

دزدکی نگاهت می کردم...

از لای پنجره اتاقم...

از کنار شمعدانی ها...

از سنگینی نگاهم بالا را نگاه کردی...

ولی...

دیرباورم کردی...

وقتی که تمام باورم را پاره پاره کردم...


[ جمعه 18 بهمن 1392برچسب:,

] [ 11:44 ] [ emertat ]

[ ]

شیبخون زده بودند ستاره ها...

داشتند با ماه یکی به دو می کردند...

و عاشقانه مثل من محو تماشایش بودند...

ومن چایی ام را فوت می کردم تا خنک تر باشد...

حالا اگر از تلخی اش بگذریم...

می گویند:" عاشق چو به ماه می نگرد عاشق تر می شود"

ولی من...

باور کرده ام ...از این بیشتر نمی شود...باورکن.

[ جمعه 15 بهمن 1392برچسب:,

] [ 23:22 ] [ emertat ]

[ ]

باور نکن

باور نکن تنهایی ات را
من در تو پنهانم تو در من
از من به من نزدیک تر تو
از تو به تو نزدیک تر من

باور نکن تنهایی ات را
تا یک دل و یک عهد داریم
تا در عبور از کوچه عشق 
بر دوش هم سر می گذاریم


دل تاب تنهایی ندارد
باور نکن تنهایی ات را
هر جای این دنیا که باشی
من با توام تنهای تنها

من با توام هرجا که هستی
حتی اگر با هم نباشیم
حتی اگر یک لحظه یک روز
با هم در این عالم نباشیم

این خانه را بگذار و بگذر
با من بیا تا کعبه دل
باور نکن تنهایی ات را
من با توام منزل بمنزل

[ چهار شنبه 14 بهمن 1392برچسب:,

] [ 10:4 ] [ emertat ]

[ ]

با هر بهانه و هوسی عاشقت شده است
فرقی نمی‌کند چه کسی عاشقت شده است

چیزی ز ماه بودن تو کم نمی‌شود
گیرم که برکه‌ای، نفسی عاشقت شده‌ست

ای سیب سرخ غلت‌‌زنان در مسیر رود
یک شهر تا به من برسی عاشقت شده‌ست

پر می‌کشی و وای به حال پرنده‌ای
کز پشت میلة قفسی عاشقت شده‌ست

آیینه‌ای و آه که هرگز برای تو
فرقی نمی‌کند چه کسی عاشقت شده است

« فاضل نظری »

[ شنبه 28 دی 1392برچسب:,

] [ 18:18 ] [ emertat ]

[ ]

دلم پر است...

مثل همیشه برای تو می نویسم...

نو به هر نیت که دوست داری ،بخوان...


می دانم که نمی خوانی...


می دانم که نمی دانی...


حـَتی می دانم که گوش هم نمی دهی...

ولی من می دانم که...

هنوز همانم که دوستت داشت...

اما...

کمی شکسته تر

گاهی دلنوشته هایم تلخ و گزنده است...

چه کنم؟!

"دلم" پر است...
تو به "دل" نگیر ...


[ دو شنبه 23 دی 1392برچسب:نانازیجونم, دلم,شکسته,,

] [ 18:31 ] [ emertat ]

[ ]

دیشب کُشتمش...
همه امید و آرزوهامو توی خودم کُشتم...
دیگه جز خدا هیچ امیدی ندارم...
خلاص
 
 

[ سه شنبه 15 دی 1392برچسب:emertat,خلاص,

] [ 15:26 ] [ emertat ]

[ ]

برف بارید...

دیشب برف میبارید...
آروم آروم
و من زیر برف راه می رفتم و با هر لگدی که به تکه های برف می زدم...
خاطراتم رو به این طرف و اون طرف پرتاب می کردم...
سرم پر بود از نگاه، صدا، واژه، کلام...
سرمو گرفتم بالا و لجوجانه به دونه های برف نگاه می کردم...
و اونها آروم آروم می لغزیدنو توی نگاهم ذوب میشدن...
چشمم رو آروم بستم و به دونه های برف خندیدم
"هوا" "سردتر" از اونیه که " بغضم " وا بشه...
چه خوشخیالید دونه ها...
شما هم نمی تونید اشکمو دربیارید...

[ سه شنبه 17 دی 1392برچسب:برف,بارید,emertat,

] [ 18:43 ] [ emertat ]

[ ]

چگونه رود می‌رود به سمت بیکرانه‌ها
که ابر گریه می‌کند برای رودخانه‌ها

پرنده غافل است از این‌که تندباد می‌رسد
وگرنه باز هم بنا نمی‌شد آشیانه‌ها

و این‌چنین که این‌همه زِ عشق رنج می‌برند
مرا غمِ تو می‌کِشد در آتش بهانه‌ها

چراغ و چشمِ آسمان! ستاره‌ها تو، ماه، تو
پس از تو تار می‌شود شبِ تمامِ خانه‌ها

اگرچه زخم می‌زنی ولی ترا نوشته‌اند
به روی صفحه‌ی دلم خطوطِ تازیانه‌ها

خلاصه بر درختِ دل تو باید آشیان کنی
وگرنه می‌سپارمش به دست موریانه‌ها

[ سه شنبه 17 دی 1392برچسب:emertat,,

] [ 17:18 ] [ emertat ]

[ ]

یه آهنگ خوشگل از مازیار فلاحی به اسم لیلا....

که توی برنامه برف میباره (شب یلدا) ازش پرده برداری کردن و به تمام خانواده های شهدا تقدیم کردن...خیلی خوشگله امیدوارم شمام خوشتون بیاد

لینک دانلود:Mazyar Fallahi - Leyla.mp3

 

[ دو شنبه 13 دی 1392برچسب:,

] [ 19:8 ] [ emertat ]

[ ]

من که هر آنچه داشتم، اول ره گذاشتم

حال برای چون توئی اگر که لایقم بگـــو...

 

[ دو شنبه 16 دی 1392برچسب:emertat,,

] [ 18:14 ] [ emertat ]

[ ]

سر صبح
آسمون آبی آبی بود...
تکه تکه های پنبه ای که توی هوا فوت کرده باشی!ابر ها رومیگم...
هوا سردِسرد
انقدر که وسوسه میشدی حُرم نفستو به هوا بدی و به بیخیالی خودت بخندی...
نگاهم به زمین خورد...
یه چیزی تکون خورد...
جلوتر که رفتم دیدم یه گنجیشک کوچولوه که داره ازم فرار می کنه...
ردش رفتم...
دیدم پرواز نمی کنه ...
خلاصه با هر بدبختی که بود گرفتمش.بالش شکسته بود.
درستش کردیم و پرش دادیم که بره...
و رفت ...و پرواز کرد...
خوشبحالش...
چقـــــــــدر دلم پرواز خواست

[ چهار شنبه 30 آذر 1392برچسب:,

] [ 18:21 ] [ emertat ]

[ ]

تو با دلتنگیای من...تو با این جاده همدستی...

[ چهار شنبه 9 دی 1392برچسب:,

] [ 18:19 ] [ emertat ]

[ ]

چه دردل من، چه در سر تو
من از تو رسیدم، به باور تو
تو بودی و من، به گریه نشستم
برابر تو؛ بخاطر تو...به گریه نشستم ...بگو چه کنم؟

[ چهار شنبه 8 دی 1392برچسب:,

] [ 18:5 ] [ emertat ]

[ ]

نفسم...
می گیرد...
در هوایی که...

[ چهار شنبه 5 دی 1392برچسب:,

] [ 17:13 ] [ emertat ]

[ ]

 

وآمد مرا با غزل آشنا کرد و رفـــت

 مرا زیر باران رهـــــا کرد و رفـــت

 به اندازه ی یک دوبیتی کنارم نماند

 مرا مثنوی مثنوی مبتلا کرد ورفت

 

[ دو شنبه 9 دی 1392برچسب:,

] [ 12:25 ] [ emertat ]

[ ]

اگر نبودم
و شما بودید 
بگوییدش که:
به تنهاییش وفادار بود..زیر باران...در هیاهو... تا دم مرگ.

 

[ دو شنبه 26 آذر 1392برچسب:,

] [ 17:22 ] [ emertat ]

[ ]

دنبال چیزی نگرد...
همه گم شده هایت را پیدا می کنی...
در همان مسیری که...
همان مسیری که دستت را گم کرد...
همه راه هایت همان حوالی ختم میشوند...
و میخکوب میشوی و دیگر همه چیز را فراموش میکنی...
ناگهان همه گمشده هایت را پیدا می کنی...
دنبالشان نگرد...بر می گردند...همه خوشی ها و آرامشی را که گم کردی...

[ دو شنبه 25 آذر 1392برچسب:,

] [ 17:4 ] [ emertat ]

[ ]

برگ های نارنجی
باران
نورهای نارنجی در امتداد خیابان
.
.
.
خش خش نرم برگهای باران خورده در زیر نور نارنجی رنگ
و پیاده رفتن در امتداد خیابان
بیخیال همه چیز...
کاش فقط تو بودی...در کنار من با همه ی این زیبایی ها..
آن وقت نفسم عمیق تر بود و خیالم راحت تر..
کاش بودی
فقط

[ دو شنبه 23 آذر 1392برچسب:,

] [ 17:2 ] [ emertat ]

[ ]

لیلی و انار...

لیلی زیر درخت انار نشست.
درخت انار عاشق شد، گل داد، سرخ سرخ.
گلها انار شد، داغ داغ. هر اناری هزارتا دانه داشت.
دانه ها عاشق بودند، دانه ها توی انار جا نمی شدند.
انار کوچک بود. دانه ها ترکیدند. انار ترک برداشت.
خون انار روی دست لیلی چکید.
لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید.
مجنون به لیلی اش رسید.
خدا گفت: راز رسیدن فقط همین بود.
کافی است انار دلت ترک بخورد.

 

 

 

 

[ یک شنبه 7 مهر 1392برچسب:,

] [ 17:45 ] [ emertat ]

[ ]

قهوه‌ی مبادا

 

با یکی از دوستانم وارد قهوه‌خانه‌‌ای کوچک شدیم و سفارش‌ دادیم به سمت میزمان می‌رفتیم که دو نفر دیگر وارد قهوه‌خانه شدند و سفارش دادند: پنج‌تا قهوه لطفاً، دوتا برای ما و سه تا هم قهوه مبادا!سفارش‌شان را حساب کردند، دوتا قهوه‌شان را برداشتند و رفتند. از دوستم پرسیدم: «ماجرای این قهوه‌های مبادا چی بود؟» دوستم گفت: «اگه کمی صبر کنی بزودی تا چند لحظه دیگه حقیقت رو می‌فهمی.»

آدم‌های دیگری وارد کافه شدند. دو تا دختر آمدند، نفری یک قهوه سفارش دادند، پرداخت کردند و رفتند. سفارش بعدی هفت‌تا قهوه بود از طرف سه تا وکیل، سه تا قهوه برای خودشان و چهارتا قهوه مبادا! همان‌طور که به ماجرای قهوه‌های مبادا فکر می‌کردم و از هوای آفتابی و منظره‌ی زیبای میدان روبروی کافه لذت می‌بردم، مردی با لباس‌های مندرس وارد کافه شد که بیشتر به گداها شباهت داشت. با مهربانی از قهوه‌چی پرسید: قهوه‌ی مبادا دارید؟

خیلی ساده‌ است! مردم به جای کسانی که نمی‌توانند پول قهوه و نوشیدنی گرم بدهند، به حساب خودشان قهوه مبادا می‌خرند. سنت قهوه‌ی مبادا از شهرناپل ایتالیا شروع شد و کم‌کم به همه‌جای جهان سرایت کرد. در بعضی مکان‌ها شما نه تنها می‌توانید نوشیدنی گرم به جای کسی بخرید، بلکه می‌توانید پرداخت پول یک ساندویچ یا یک وعده غذای کامل را نیز تقبل کنید.

چه زیباست ما هم کمی بیشتر به این “مبادا”ها در زندگی فکر کنیم لبخند “مبادا”، سخاوت “مبادا”، مهربانی “مبادا”، محبت “مبادا”
چه بسا کسانی در اطراف ما باشند که با این”مبادا”ها جان دوباره ای بگیرند، یادمان باشد که: امروز همان روز “مبادا” است، همان فردایی که دیروز نگرانش بودیم.

 

 

[ سه شنبه 1 مرداد 1392برچسب:قهوه، مبادا،,

] [ 19:51 ] [ emertat ]

[ ]

از اونجایی که هیچ کس بهمون تبریک نگفت:

روز دختر مبارک

 

 

دختران فرشتگانی هستند  از آسمان

برای پر کردن قلب ما با عشق بی پایان

این روز بر دختران دیروز و مادران امروز مبارک . . .

 

چرا روز دختر داریم ولی روز پسر نداریم؟

چون محض اطلاعتون پسر از وقتی میره نونوایی دیگه مرد میشه !

 

 

خلاصه مبارکه انشا....

 

[ یک شنبه 16 شهريور 1392برچسب:,

] [ 11:32 ] [ emertat ]

[ ]

از این همه انزوا مردد شده ام

دیوانه رنگ زرد گنبد شده ام

امروز دلم حال کبوتر دارد

انگار که بی قرار مشهد شده ام

میلاد امام رضا مبارک

[ یک شنبه 26 شهريور 1392برچسب:,

] [ 8:25 ] [ emertat ]

[ ]

غربت...

 

تا گل غربت نرویاند بهار از خاک جانم

 


با خزانت نیز خواهم ساخت

خاک بی خران

گرچه خشتی از تو را

حتی به رویا هم ندارم

زیر سقف آشناییهات می خواهم بمانم

بی گمان زیباست آزادی...

ولی من چون قناری دوست دارم در قفس باشم...

که زیباتر بخوانم...

در همین ویرانه خواهم ماند و از خاک سیاهش

شعر هایم را به آبی های دنیا می رسانم....

گر تو مجذوب کجا آباد دنیایی...

من اما جذبه ای دارم که دنیا را بدین جا می کشانم

نیستی شاعر ...

نیستی شاعر که تا معنای حافظ را بدانی...

ور بیهوده نمی خواندی به سوی عاقلانم...

عقل یا احساس؟

حق با چیست؟

پیش از رفتن ای خوب کاش می شد

این حقیقت را بدانی یا بدانم...

[ شنبه 25 تير 1392برچسب:,

] [ 19:43 ] [ emertat ]

[ ]

حضرت پدر
 

مولاى من اى مولاى من تویى آفریدگار ومنم آفریده و آیا رحم کند بر آفریده جز آفریدگار

مولاى من اى مولاى من تویى بزرگ ومنم ناچیز وآیا رحم کند بر ناچیز جز بزرگ

مولاى من اى مولاى من تویى نیرومند ومنم ناتوان وآیا رحم کند بر ناتوان جزنیرومند

مولاى من اى مولاى من تویى بى نیاز ومنم نیازمند آیا رحم کند بر نیازمند جز بى نیاز

مولاى من اى مولاى من تویى عطا بخش ومنم سائل و آیا رحم کند بر سائل جز عطا کننده

مولاى من اى مولاى من تویى باقى ومنم فانى و آیا رحم کند بر فانى جز خداى باقى

مولاى من اى مولاى من تویى همیشگى ومنم زوال پذیر وآیا رحم کند بر زوال پذیر جز خداى همیشگى

مولاى من اى مولاى من تویى روزى ده ومنم روزى خور وآیا رحم کند روزى خور را جز روزى ده

مولاى من اى مولاى من تویى سلطان ومنم گرفتار آزمایش وآیا رحم کند به بنده گرفتار آزمایش جز سلطان

مولاى من اى مولاى من تویى دلیل و راهنما ومنم متحیر وسرگردان و آیا رحم کند سرگردان را جز راهنما

مولاى من اى مولاى من به من رحم کن به رحمت خود وخوشنود شو از من به جود و کرم

و فضل خود اى صاحب جود واحسان ونعمت وامتنان به رحمتت

اى‌مهربانترین مهربانان

مناجات امیرالمومنین علی (علیه السلام )

 

شهادت مولای متقیان امیر مومنان امام علی (ع) به تمام شیعیان تسلیت می گویم.

 

[ شنبه 20 مرداد 1391برچسب:,

] [ 19:14 ] [ emertat ]

[ ]